ساری گلین (تنبور)

ساری گلین (تنبور)

ساری گلین به معنای عروس زردپوش یکی از آهنگ‌های فولک به زبان ترکی در دیار آذربایجان است که بسیار ماندگار و شنیدنی است. حمزه طاهری هنرمند و تنبورنواز چیره‌دست کوشید تا این اثر ماندگار را با ساز تنبور اجرا کند. در این فایل آموزشی موزیک ویدیوی این  آموزش همراه با فایل صوتی برای هنرجویان تنبور آماده شده است. ترانه دامن‌کشان نیز بر اساس همین ملودی تظیم گردید و به پارسی اجرا شد.

تنبور سازی است که به‌زیبایی می‌تواند با موسیقی فولک ارتباط برقرار کند. این توانایی در اجرای موسیقی بومی و محلی اقصی نقاط کشور و همینطور وام گرفتن از سازهای دیگر رمز ماندگاری تنبور است. در اجرای این اثر نیز سوز نهان تنبور با آوای حزین عروس زردپوش در هم تنبده است و بسیار حال و هوای زیبایی دارد. کوشش حمزه طاهری در اجرای این اثر آن است تا هنرجویان بتوانند آموزش مناسبی از تنبورنوازی برای اجرای آهنگ بانوی زردپوش را داشته باشند.

متن ترانه ساری گلین همراه با ترجمه پارسی

برای دانلود آهنگ عروس زردپوش با ساز تنبور از لینک زیر کمک بگیرید. همچنین متن این ترانه همراه با ترجمه پارسی آن نیز آمده است که هنرجویان تنبور می‌توانند از آن استفاده کنند. اگر این ترانه چندنوازی شود صدا و تاثیرگذاری بیشتری خواهد داشت. همچنین نت‌های تنبور اجرای این آهنگ نیز موجود است که می‌توانید استفاده کنید.

ساچین اوجون هؤرمزلر (سر گیسوها را نمی بافند)

گولو سولو درمزلر (گل را غنچه نمی چینند)

ساری گلین (عروس زردپوش)

بو سئودا نه سئودادیر ؟ (این عشق چگونه عشقی است؟)

سنی منه وئرمزلر (که تو را به من نمی دهند)

نئیلیم آمان، آمان (چه کنم آخر ، چه کنم آخر)

ساری گلین (عروس زردپوش)

بو دره نین اوزونو (از امتداد این دره)

چوبان قایتار قوزونو (چوپان بره را برگردان)

نه اوْلا بیر گون گؤرم (چه میشه اگر روزی ببینم)

نازلی یاریمین اوزونو (روی یار نازنینم را؟)

نئیلیم آمان، آمان (چه کنم آخر ، چه کنم آخر)

ساری گلین (عروس زردپوش)

عاشیق ایللر آیریسی (عاشق هجران کشیده سال‌ها)

شانا تئللر آیریسی (شانه جدا شده از موها)

بیر گونونه دؤزمزدیم (یک روز هم نمی توانستم دوری را تحمل کنم)

اوْلدوم ایللر آیریسی (شدم هجران کشیده سال‌ها)

نئیلیم آمان ، آمان (چه کنم آخر چه کنم آخر)

ساری گلین (عروس زردپوش)

نسخه بلند ترانه به زبان پارسی

انتهای موهایت را نباف،گل جوان را نچین،عروس طلایی.انتهای موهایت را نباف،گل جوان را نچین،عروس طلایی. تو برای عشق با من به دنیا آمدی. ما به دنیا آمدیم که همدیگر را دوست داشته باشیم. تو تنها کسی هستی در زمین،آسمان و در زندگی(که دوستش دارم) تو آفتاب منی،آتش منی. من در شبی مهتابی عاشقت شدم(عروس) طلایی. یک مرد و عروس طلایی. تنها ستاره، زمین و نفس تو را دوست دارم. زندگی را دوست دارم، زندگی تویی. چشمانم که تو را می‌بیند پر از اشتیاق است، مثل روشنایی به خوابم(رویایم)آمدی، عروس طلایی.

این چه عشقی است؟ نمی گذارند با تو ازدواج کنم چه کنم،چه کنم عروس طلایی؟ این چه عشقی است؟ تو را به من نمی دهند.

من هستم، در میان ستاره‌ها به دنبال تو می‌گردم. جوابم را بده و دلم را نشکن! با گرمای نفست نفس می‌کشم، تمام عمر به یادت هستم،کافیست! اشک هایت را خشک(پاک)کن و گریه نکن! آتش را در دلت زیاد نگه ندار، خوشبختی مقدر تو بر پیشانی ات نوشته شد. عشق ناب در یک شب،اما این فقط یک رویاست و تو در رویای من هستی، تو عروس طلایی منی در میان آرزوهای من.

این چه عشقی است؟ نمی گذارند ازدواج کنیم. چه کنم،چه کنم عروس طلایی؟ این چه عشقی است؟ تو را به من نمی دهند.

این ما هستیم، فقط ما و آسمان، تو در این شب به سوی من آمدی. نور تو مرا بیدار کرد و در میان ستاره‌ها از هم جدا شدیم. خدایا صدای گریه ام را بشنو، این درد شدید را در قلبم حس کردم، عشق بازی است و من برنده بودم، می‌توانستم چنین پایانی را تصور کنم. اما تو مرگ می‌خواستی و عاقبت به هدفت رسیدی عروس طلایی.

این چه عشقی است؟ نمی گذارند با تو ازدواج کنم چه کنم،چه کنم عروس طلایی؟ تو عروس طلایی منی، تو عروس طلایی منی.

در این دره، بره را به من پس بده،چوپان … تو عروس طلایی منی …

افسانه ساری گلین

دست‌کم دو افسانه برای آهنگ ساری گلین وجود دارد:

  • افسانه خورشید
  • افسانه سارا و مرد چوپان

براساس افسانه،خورشید در سه هزارمین سال خلقت دزدیده می‌شود. تلاش برای آزادی خورشید و حسرت آن در موسیقی آذربایجانی ماتریالیز شد. برای ساری گلین در آذربایجان رقص زیبایی وجود دارد که حرکات آن حس تمنا و خواستن را در انسان زنده می‌کند. دست‌ها به سمت آسمان باز می‌شود و با ملودی نرم ۴/۳ حرکات پا و دست انجام می‌شود.

سارا دختری از یک خانواده ایلاتی و عشایری در ارسباران است و در آذربایجان سمبل ظلم ستیزی می‌باشد. آنگاه که سارا به‌دنیا آمد مادرش را از دست داد و با پدرش تنها گردید. هم‌بازی کودکی او پسری چوپان به نام آیدین بود که باهم بزرگ شدند. زمانی که سارا بزرگ شد در زیبایی شهره شد و  تبدیل به دلخوشی طایفه و تبار خود شد.

روزی خان ارسباران به آن ایل آمد و با دیدن دختر زیبا دستور داد سارا را برایش بیاورند. وقتی خبر به سارا رسید مخالفت کرد اما خان به زور او را با خود برد. آنها در مسیر خود به رودخانه آرپاچایی رسیدند. سارا برای اینکه نشان دهد با ظلم سر جنگ دارد خود را به موج‌های خروشان آرپا چایی سپرد. و الان سالهاست که در آغوش آرپاچایی است …